نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

اطلاعيه


با سلام و قبولي طاعات و عبادات.


به زودي بخش جديدي را تحت عنوان خاطرات، كه در بردارنده ي


خاطرات بسيار جالب ،خواندني،آموزنده،طنزآميز و... ماههاي


اخير خودم است و من آنها را در قالب داستان به رشته ي


تحريردر آورده ام همراه با تصاوير و جزييات پس از آماده سازي


در وب سايت قرار خواهم داد.


دوستان عزيز، چون امسال برنامه ريزي و تصميمات جدي


و جديدي در زمينه ي تحصيل دارم ،احتمالا مشغله ي بسياري


به سراغم خواهد آمد،لذا از همه ي كساني كه مايل به همكاري در


وبلاگ و ارايه ي مطلب هستند


صميمانه دعوت به عمل مي آورم.


در پايان از همگي شما كه مرا مورد لطف قرار مي دهيد


بي نهايت سپاسگزارم.


منتظر دريافت نظرات و  ايميل هاي  شما در جهت بهتر شدن


وبسايت هستم.


با تشكر و احترام، مديريت: علي افسري نژاد



:: بازدید از این مطلب : 728
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

-دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


-من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


-باشه.. باشه!!! میگم... چون تو زیبایی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه

نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای

 من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم



:: بازدید از این مطلب : 780
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد
روزی جوانی از نزدیکان پادشاه گرگان، به بیماری سختی دچار شد و پزشکان در علاج او درماندند تا سرانجام طبیب جوانی به نام بوعلی(ابن سینا) را که به تازگی به گرگان رسیده و گروهی از بیماران را شفا داده بود بر بالین او بردند.

بوعلی جوانی را دید که زار افتاده. نشست و نبض او را گرفت و گفت: ” مردی را بیاورید که کل محلات گرگان را بشناسد.”
آن فرد مورد نظر وارد می شود و شروع به شمردن اسامی محلات گرگان می کند و در همان حال بوعلی دست بر نبض بیمار می نهد.
تا آن مرد می رسد به محلی که نبض بیمار در آن حالت حرکتی غریب می نماید.
بوعلی دستور می دهد اسامی کلیه کوی های آن محل را برشمارد. آن کس ، نام کوی ها را سر می دهد تا می رسد به نام کویی که باز آن حرکت غریب در نبض بیمار باز می آید.

پس بوعلی می گوید: اسامی منازل آن کوی را برشمارد.
منازل را می خواند تا می رسد به اسم سرایی که این حرکت غریب نبض تکرار می شود.بوعلی می گوید نام اهل منزل را بردهد.
تا رسید به نامی که همان حرکت، حادث می شود.

آنگاه بوعلی روی به همراهان بیمار می کند و می گوید:” تمام شد. این جوان در فلان محل، در فلان کوی و در فلان سرا، بر دختر فلانی، عاشق است و داروی او وصال آن دختر است.”

بیمار هرچه خواجه بوعلی می گفت می شنید. از شرم سر در جامه خواب کشید و چون مورد سئوال واقع شد، همچنان گفت که بو علی گفته بود.


مروری کوتاه بر سرگذشت ابوعلی سینا
پزشک و فیلسوف ایرانی



ابوعلی حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا در سال ۳۷۰ هجری قمری درخرمیشن از توابع بخارا متولد شد. او پزشک ، ریاضیدان ، فیلسوف و منجم بزرگ ایرانی بود . پدرش عبدالله در دستگاه سامانیان محصلی مالیات را عهده داربود و مادرش ستاره نام داشت. وی در بلخ پرورش یافت و قرآن و سایر علوم را آموخت. استاد وی عبدالله ناتلی بود که از رجال مشهور قرن چهارم هجری به شمار می رفت. او در هجده سالگی، چنانچه خود نوشته است، همه علوم را فرا گرفته بود. در بیست و یک سالگی دست به تالیف و تصنیف زد، در بیست و دو سالگی پدرش را ازدست داد و خود متصدی شغل پدر گردید.

اما به علت نابسامانی اوضاع سیاسی ، بخارا را ترک نمود و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم و نزد خوارزمشاه علی ابن مامون و وزیرش ابوالحسین احمدبن محمد سهیلی رفت. در این هنگام، محمود غزنوی بر خوارزم نفوذ یافته بود و از دانشمندان دربارخواسته شد که به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند. ابوعلی سینا که از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهی ابوسهیل مسیحی از خوارزم گریخت و از راه ابیورد و طوس به قصد گرگان حرکت کرد تا به قابوس بن وشمگیرکه به عنوان یاریگر و حامی دانشمندان شهرت یافته بود، بپیوندد. اما وقتی که پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید، قابوس مرده بود.

ابوعلی سینا ناچار به قریه ای در خوارزم بازگشت. اما پس از مدت کوتاهی دوباره به گرگان رفت و این بار ابوعبید جوزجانی، یکی از با وفاترین شاگردانش به خدمت او پیوست و در این سفر بود که کتاب « المختصرالاوسط» و کتاب «المبدا» و «المعاد» و بخشی از کتاب معروف «قانون» و «نجات» را تالیف کرد.

ابوعلی سینا در حدود سال ۴۰۵ هجری قمری به ری رفت و فخرالدوله دیلمی را که بیماربود، معالجه کرد. ولی مدت زیادی در آن شهرباقی نماند و در اوایل سال بعد به قزوین و از آنجا به همدان رفت و حدود نه سال در آن شهر به سر برد. در این جا مورد توجه شمس الدوله دیلمی قرار گرفت و در سال ۴۰۶ هجری قمری به وزارت رسید و تا سال ۴۱۱ هجری قمری در این مقام باقی ماند.

در سال ۴۱۲ هجری قمری شمس الدوله درگذشت و پسرش سماالدوله به جای او نشست. سماالدوله مانند پدر می خواست که ابوعلی سینا وزارت را قبول کند، اما شیخ نپذیرفت و توسط معاندان به مدت چهار ماه در حبس به سر برد. وی در این مدت، تعدادی از کتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود. شیخ الرئیس بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابوعبید جوزجانی به اصفهان نزد علاء الدوله کاکویه رفت. آن پادشاه او را به گرمی و احترام بسیار پذیرفت.

ابوعلی سینا از این زمان تا آخر عمر در خدمت علاء الدوله کاکویه بود. در نخستین جمعه ماه مبارک رمضان شیخ الرئیس را روی تخت روانی که با دو اسب کرند حمل می شد ، نهاده بودند. رفته رفته غروب افق را می پوشاند. عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز دعوت می کرد.
همچنانکه ابوعلی سینا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز می کرد، سرفه های شدید و پی در پی پیکرش را می لرزاند و چند قطره خون در کنار لبانش پدیدار شد، و فقط قدرت یافت این چند کلمه را ادا کند :
«فرمانروایی که طی این سالها جسم مرا به این خوبی اداره می کرد ، متاسفانه در وضعی نیست که به کارش ادامه دهد. گمان کنم وقت آن رسیده که خیمه ام را بر چینم ».


ابوعبید با چهره خیس از اشک سعی کرد چیزی بگوید ، ولی کلمه ای از دهانش خارج نشد. نمی فهمید و نمی خواست بفهمد.
شیخ الرئیس نفس نفس می زد و بعد از مدتی مکث ، فرمود :
« سعی کن نوشته هایم را جمع آوری کنی . آنها را به تو می سپارم . خداوند هر سرنوشتی را که استحقاق دارد، برایش تعیین می کند».

ساکت شد . پلکهایش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
« ابوعبید، دوست من ، اکنون برایم قرآن بخوان . چند آیه از قرآن تلاوت کن» .

آن روز اول ماه رمضان سال ۴۲۸ هجری قمری بود . شیخ الرئیس ابو علی سینا در حالت بیماری در حالیکه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش می گذشت، درهمدان دار فانی را وداع گفت و در همانجا مدفون شد. آرامگاه او اکنون در آن شهر است.

در مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت ابوعلی سینا نداشته است. ابوعلی سینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسکندرانی و فلسفه نو افلاطونی تلفیق کرد و با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یکتا پرستی اسلام آموخت و به این طریق، در فلسفه مشایی مباحثی آورد که در اصل یونانی آن سابقه نداشت.


:: بازدید از این مطلب : 793
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

 

دیشب همه چیز را یاد گرفتم و همه چیز رو به راه است.


همه چیز آرام...آرام... باورت میشود؟همه چیز را یاد گرفتم.

 

راه رفتن در این دنیا را بدون تو یاد گرفتم...!!!


یاد گرفتم که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفتم .

 

که هق هق گریه هایم را با بالشم بیصدا کنم...!!!


تو نگرانم نشو.همه چیز را یاد گرفتم...!!!
 

 

یاد گرفتم که چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ...


یاد گرفتم نفس بکشم بی تو ... با یاد تو ....


یاد گرفتم که چگونه نبودنت را بارویای باتوبودن...

 

جای خالی ات رابا خاطرات باتو بودن پرکنم.


تو نگرانم نشو.یاد گرفته ام.یاد گرفته ام بی تو بخندم.


یاد گرفته ام بی تو بگریم و بدون شانه هایت...

 

یاد گرفتم دیگر دل به کسی نبندم از ره دور ...

 

ومهمتر از همه یاد گرفته ام که با یادت زندگی کنم.


اما یک چیز را یاد نگرفتم ... که چگونه ؟...

 

که چگونه برای همیشه خاطراتت را از صفحه ی دلم پاک کنم؟


و نمیخواهم که هیچ وقت یاد بگیرم.تو نگرانم نشو .... 

 

فراموش کردنت را هیچ وقت ...یاد نخواهم گرفت...!!!



:: بازدید از این مطلب : 761
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد
دوست مهربانم سلام.....

همیشه عاشق بمان چرا که عشق تو را به خدا نزدیک میکند اما با یاد خداست

که احساس تنهایی نخواهی کرد،نامه ام را با گریه مینویسم اما برای خود نمیگریم بلکه

برای انسانهای بیچاره ای میگریم که گمان میکنند با نابودی زندگی دیگران زندگی ای توام با

آسایش و آرامش خواهند داشت،برای تو میگریم عزیزم،چرا که فرصت نشد......

                       چون من عاشق همه ی انسانهای عاشقم.........



:: بازدید از این مطلب : 821
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

عشق یعنی با تو خواندن از جنون 
        عشق یعنی سوختنها از درون 
                  عشق یعنی سوختن تا ساختن
                            عشق یعنی عقل و دین را باختن 
                                         عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
                                                    عشق یعنی گم شدن در باغ دل
 
                                                           عشق یعنی تو ملامت کن مرا
                                                    عشق یعنی می ستایم من تو را 
                                         عشق یعنی در پی تو در به در 
                               عشق یعنی یک بیابان درد سر 
                     عشق یعنی با تو آغاز سفر 
           عشق یعنی قلبی آماج خطر
 
عشق یعنی تو بران از خود مرا 
          عشق یعنی باز می خوانم تو را 
                  عشق یعنی بگذری از آبرو 
                           عشق یعنی کلبه های آرزو 
                                   عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
                                             عشق یعنی انتظار یک سلام
 
                                                     عشق یعنی دستهایی رو به دوست 
                                        عشق یعنی مرگ در راهت نکوست 
                               عشق یعنی شاخه ای گل در سبد 
                      عشق یعنی دل سپردن تا ابد 
           عشق یعنی سروهای سربلند

عشق یعنی خارها هم گل کنند 
     عشق یعنی تو بسوزانی مرا
              عشق یعنی سایه بانم من تو را 
                      عشق یعنی بشکنی قلب مرا 
                            عشق یعنی می پرستم من تو را 
                                  عشق یعنی آن نخستین حرفها 
                                          عشق یعنی در میان برفها 
                                                                  عشق یعنی یاد آن روزنخست
 
                                                       عشق یعنی هر چه در آن یاد توست 
                                                 عشق یعنی تک درختی در کویر 
                                         عشق یعنی عاشقانی سر به زیر 
                                 عشق یعنی بگذری از هفت خان 
                       عشق یعنی آرش و تیر و کمان



:: بازدید از این مطلب : 765
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

ناله کن ای   دل به    عزای علی               گریه    کن   ای   دیده   برای علی

کعبه ز کف داده چو مولود خویش              گشته   سیه   پوش    عزای   علی

عمر علی،    عمره   مقبوله  بود              هر قدمش   سعی   و   صفای  علی

دیده زمزم ، که پر از    اشك  شد              یاد     کند،     زمزمه های     علی

تیغ شهادت سر او    را   شکافت              کوفه بود،   کوه     منای       علی

عالم   امکان     شده   پر  غلغله              چون شده      خاموش  صدای علی

شهادت امیرالمومین، اما علی (ع) تسلیت باد

نیست هم  آغوش صبا بعد از این               پیک   ظفر    بخش     لوای  علی

منبر و    محراب    کشد     انتظار             تا که     زند   بوسه  به   پای علی

ماه دگر    در   دل  شب      نشنود             صوت    مناجات   و    دعای   علی

آه که     محروم    شد   امشب دگر            چشم    یتیمان     ز     لقای   علی

مانده   تهی     سفره      بیچارگان             منتظر     نان     و    غذای    علی

وای امیر    دو    سرا   کشته شد             خانه    غم    گشته  ،   سرای علی

پیش حسین   و    حسن   و زینبین            خون   چکد   از    فرق  همای علی

خواهی   اگر  ملک دو عالم حسان            از دل   و    جان    باش  گدای علی



:: بازدید از این مطلب : 805
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

خدایم ای امید جاودان من

خواهم امشب بشکنم مهر سکوتم را

و در دل هر چه ناگفته است برون ریزم

گر چه می دانم که تو آگه تر زمن

از سوز و سازم بوده و هستی

لیک با گفتنم خواهم که بار دل سبک گردد....



:: بازدید از این مطلب : 893
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

من فقط عاشق اینم، حرف قلبتو بدونم

الکی بگم جداشیم، تو بگی که نمی تونم

من فقط عاشق اینم، بگی از همه بیزاری

دو سه روز پیدا م نشه، باز ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم، عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم، روزایی که با تو تنهام

کارو بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم، وقتی از همه کلافم

بشینم یه گوشه دنج، موهای تورو ببافم

عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم

حواست به من نباشه، دزدکی تو روببینم

من فقط عاشق اینم، عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم...



:: بازدید از این مطلب : 765
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد
حکایت طایفه ی دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب . بحکم آنکه ملاذی منیع از قله ی کوهی گرفته بودند و ملجاء و ماوای خود ساخته . مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرات ایشان مشاورت همی کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد. درختى که اکنون گرفته است پاى به نیروى مردى برآید ز جاى و گر همچنان روزگارى هلى به گردونش از بیخ بر نگسلى سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان برگماشتند و فرصت نگاه داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده ، تنی چند مردان واقعه دیده ی جنگ ازموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند . شبانگاهی که دزدان باز آمدند سفر کرده و غار ت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند ، نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آوردد خواب بود . چندانکه پاسی از شب درگذشت ، قرص خورشید در سیاهى شد یونس اندر دهان ماهى شد دلاورمردان از کمین بدر جستند و دست یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند . همه را به کشتن اشارت فرمود . اتفاقا در آن میان جوانی بود میوه ی عنفوان شبابش نورسیده و سبزه ی گلستان عذارش نودمیده . یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت : این پسر هنوز از باغ زندگانی برنخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته . توقع به کرم و اخلاق خداوندیست که به بخشیدن خون او بربنده منت نهد .. ملک روی از این سخن درهم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت : پرتو نیكان نگیرد هر آه بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردآان برگنبد است بهتر این است که نسل این دزدان قطع و ریشه کن شود و همه آنها را نابود کردند، چرا که شعله آتش را فرو نشاندن ولى پاره آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعى را آشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنین نمى کنند: ابر اگر آب زندگى بارد هرگز از شاخ بید بر نخورى با فرومایه روزگار مبر کز نى بوریا شكر نخورى وزیر، سخن شاه را طوعا و کرها پسندید و بر حسن رای ملک آفرین گفت و عرض کرد : راى شاه دام ملکه عین حقیقت است ، چرا که همنشینى با آن دزدان ، روح و روان این جوان را دگرگون کرده و همانند آنها نموده است . ولى ، ولى امید آن را د ارم که اگر او مدتى با نیكان همنشین گردد، تحت تاءثیر تربیت ایشان قرار مى گیرد و داراى خوى خردمندان شود، زیرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ریشه ندوانده است و در حدیث هم آمده : کل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه . پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزى چند پى نیكان گرفت و مردم شد گروهى از درباریان نیز سخن وزیر را تاءکید کردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند . ناچار شاه آن جوان را آزاد کرد و گفت : بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم . دانى که چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد دیدیم بسى ، که آب سرچشمه خرد چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد فی الجمله پسر را بناز و نعمت براوردند و استادان به تربیت همگان پسندیده آمد . باری وزیر از شمایل او در حضرات ملک شمه ای می گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت او بدر برده . ملک را تبسم آمد و گفت : عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمى بزرگ شود...! سالی دو برین برآمد . طایفه ی اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغازه ی دزدان بجای پدر نشست و عاصی شد . ملک دست تحیر به دندان گزیدن گرفت و گفت: شمشیر نیك از آهن بد چون کند کسى ؟ ناکس به تربیت نشود اى حكیم کس باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس زمین شوره سنبل بر نیاورد در او تخم و عمل ضایع مگردان نكویى با بدان کردن چنان است که بد کردن بجاى نیكمردان * * * * ((برگرفته از کتاب گلستان سعدی))

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 870
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : جمعه 1 مرداد 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

۱- فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن!

۲- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!

۳- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!

۴- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار!

۵- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن!

۶- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

۶- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش !

۷- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!

۸- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن!

۹- در راه رفتن میانه رو باش!

۱۰- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!

۱۱- از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس!

۱۲- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن!

۱۳- سخن به اندازه بگو!

۱۴- حق دیگران را به خوبی اداء کن!

۱۵- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

۱۶- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن!

۱۷- با سود و زیان دوست را امتحان کن!

۱۸- با بدان و جاهلان همنشینی مکن!

۱۹- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!

۲۰- در کسب و کار نیک جدّی باش!

۲۱- بر کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن!

۲۲- با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن!

۲۳- سخن سنجیدۀ همراه با دلیل را بیان کن!

۲۴- روزهای جوانی را غنیمت بدان!

۲۵- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!

۲۶- یاران و آشنایان را احترام کن!

۲۷- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

۲۸- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!

۲۹- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

۳۰- کمتر از درآمدی که داری خرج کن!

۳۱- در همۀ امور میانه رو باش!

۳۲- گذشت و جوانمردی را پیشه کن!

۳۳- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش!

۳۴- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

۳۵- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن!

۳۶- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن!

۳۷- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز!

۳۸- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر!

۳۹- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن!

۴۰- با هر کس به اندازۀ درک او سخن بگو!

۴۱- به هنگام سخن متین و آرام باش!

۴۲- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده! 

۴۳- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!

۴۴- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده!

۴۵- نا آموخته استادی مکن!

۴۶- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار!

۴۷- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش!

۴۸- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

۴۹- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!

۵۰- کار ناکره را کرده خود مدان!

۵۱- کار امروز را به فردا مینداز!

۵۲- با بزرگتر از خود مزاح مکن!

۵۳- با بزرگان سخن طولانی مگو!

۵۴- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند!

۵۵- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

۵۶- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن!

۵۷- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده!

۵۸- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

۵۹- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن!

۶۰- هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن!

۶۱- خود خواه و متکبر مباش!

۶۲- در حضور ایستادگان منشین!

۶۳- در حضور دیگران دندان پاک مکن!

۶۴- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن!

۶۵- به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!

۶۶- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن!

۶۷- در مجالس انگشت در بینی مینداز!

۶۸- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن!

۶۹- هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن!

۷۰- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!

۷۱- سخن گفته شده را تکرار مکن!

۷۲- از شوخی و مزاح خود کمتر کن!

۷۳- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن!

۷۴- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن!

۷۵- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن!

۷۶- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار!

۷۷- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن!

۷۸- از مردگان به نیکی یاد کن!

۷۹- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن!

۸۰- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن!

۸۱- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!

۸۲- در هیچ کاری شتاب مکن!

۸۳- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!

۸۴- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو!

۸۵- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!

۸۶- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!

۸۷- سخن و کلام دیگران را قطع مکن!

۸۸- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن!

۸۹- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر!

۹۰- مهمان را به هیچ کاری دستور مده!

۹۱- با دیوانه و مست سخن مگو!

۹۲- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!

۹۳- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن!

۹۴- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن!

۹۵- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن!

۹۶- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

۹۷- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!

۹۸- خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن!

۹۹- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش!

۱۰۰- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

۱۰۱- در مال و مقام دیگران طمع مکن!

۱۰۲- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو!

۱۰۳- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!

۱۰۴- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن!

۱۰۵- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان!

۱۰۶- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن!

۱۰۷- سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان!

۱۰۸- بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن!

۱۰۹- خود را با ستم سلاطین شریک مگردان!

۱۱۰- دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار!



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 861
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : جمعه 24 تير 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

داروسازی یا فارماکولوژی عبارتست از: مطالعه واکنش متقابل داروها (یا مواد شیمیایی) و موجودات زنده که منجر به ایجاد اثرات زیست‌شناسی این ترکیبات می‌گردد. و دارو (Drug) در درمان بیماری و تشخیص و یا پیشگیری از بیماریها به کار می‌رود. داروها ممکن است منشاء گیاهی (مانند بلادونا) و یا منشاء معدنی (مانند کلسیم) و یا منشاء حیوانی (مانند انسولین) و یا منشاء شیمیایی (مانند آسپرین) داشته باشند.

 

علوم مرتبط داروسازی

  • علوم پایه پزشکی و داروسازی: علوم مرتبط و علوم اضافه شده
  • آناتومی: مطالعه ساختمان فیزیکی موجودات زنده می‌باشد. در مقابل آناتومی ماکروسکوپی یا آناتومی گیاهی، سیتولوژی و هیستولوژی یا بافت شناسی، درباره ساختمانهای میکروسکوپی می‌باشند.
  • شیمی حیات: مطالعه شیمی موجود در موجودات زنده، بخصوص درباره ساختمان و عملکرد اجزا شیمیائی آنها می‌باشد.
  • بایواثیک: میدان مطالعه‌ای از جنبه فلسفه و مذهب در مورد ارتباط بیولوژی، علم، داروسازی و اخلاق می‌باشد.
  • بایواستاتیک
  • سلول شناسی: مطالعه میکروسکوپی یاخته‌های منفرد می‌باشد.
  • امبریولوژِی یا جنین شناسی: مطالعه توسعه اولیه موجودات زنده می‌باشد.
  • اپیدمولوژی: مطالعه دموگرافی روند بیماری می‌باشد، و شامل مطالعه همه‌گیریها می‌باشد، هر چند به این محدود نمی‌شود.
  • سلامت عمومی
  • ژنتیک: مطالعه ژنها، و نقش آنها در توارث بیولوژیکی.
  • هیستولوژی: مطالعه ساختمانهای بافتهای بیولوژی با میکروسکوپ نوری و میکروسکوپ الکترونی می‌باشد.
  • ایمنی شناسی: مطالعه سیستم ایمنی می‌باشد، که به طور مثال در انسان شامل سیستم ایمنی مادرزادی و ... می‌باشد.
  • میکروبیولوژی: مطالعه میکروارگانیزمها است که شامل protozoa، باکتری ، fungi و ویروسها می‌باشد.
  • عصب شناسی: موضوعی است که به بررسی مکانیسمهای اثر دارو، پاسخ بدن به دارو را روشن می‌کند.


 

داروسازی صنعتی (چگونگی تهیه داروها)

تولید دارو در مقیاس بسیار زیاد را "داروسازی صنعتی"می‌نامند. وقتی یک ماده شیمیایی که احتمال دارد اثر دارویی داشته باشد و در آزمایشگاه سنتز شد، برای آزمایشهای بالینی حیوانی و انسانی فرستاده می‌شود، از آنجایی که این آزمایشها بر روی تعداد محدودی صورت می‌پذیرد، مقدار داوری لازم را در همان آزمایشگاه می‌توان تهیه نمود. وقتی یک دارو از تمامی آزمایشهای بالینی موفق بیرون آمد و اجازه ورود به بازار را گرفت، باید آن را در مقادیر خیلی زیاد یا اصطلاحا در مقیاس صنعتی تولید نمود. این اولین مرحله دشوار کار است، چرا که در بسیاری از موارد روشهای آزمایشگاهی، برای مقادیر بسیار زیاد قابل اجرا نیستند و باید برای یک تولید در مقیاس صنعتی یک روش خاص صنعتی پیدا کرد.

بارها دیده شده است، سنتر جسم در آزمایشگاه با راندمان بسیار بالا انجام گرفته ولی چندین سال طول کشیده تا روش صنعتی آن بدست آید و چه بسا آن دارو برای تولید صنعتی مقرون به صرفه تشخیص داده نشده است. پس برای تبدیل یک سنتز آزمایشگاهی به تولید صنعتی تحقیقات جدید را باید از ابتدا شروع کرد. مدیریت یک کارخانه پس از تعیین روشهای تولید صنعتی یک دارو، پا به مرحله بعدی می‌گذارد که مرحله تهیه مواد اولیه برای تولید صنعتی یک داروی خاص می‌باشد. مهمترین ماده، همان ماده شیمیایی است که اثر دارویی دارد و اصطلاحا آن را "ماده موثر" می‌نامند. به دلایل گوناگون فیزیک و اینکه دارو به چه شکلی (قرص، کپسول، شربت و..) باید تهیه شود، مواد دیگری را همراه ماده موثر می‌کنند. که آنها را "مواد جانبی" می‌نامند. حال این مساله که ماه موثر و مواد جانبی چگونه و به چه نسبت باید با هم مخلوط شوند تا یک شکل دارویی با شرایط مناسب را بدست آورند، خود فصلی جدید در تحقیقات است، که یک کارخانه یا خود مستقیما به نتیجه می‌رسد و یا روشهای دیگر کارخانجات را از آنها خریداری می‌نماید، همچنانکه کارخانه‌های تولید مستقیم ماده موثره می‌تواند آن را از مراکز دیگر خریداری نماید.

در سفارش تهیه مواد اولیه تمامی مواد از قبیل ماده موثره و مواد جانبی در نظر گرفته می‌شوند. البته خرید مواد نیز مسائل مربوط به خود را دارد. مساله بسیار مهم در امر سفارش و خرید، در نظر گرفتن زمان است. چون برنامه تهیه مواد اولیه معمولا چندین ماه به طول می‌انجامد، باید دقت نمود تا زمان سفارش متناسب با زمان‌بندی تولید باشد. مثلا اگر تهیه مواد اولیه تولید یک دارو شش ماه طول می‌کشد، باید شش ماه قبل از تاریخ تولید طبق زمان‌بندی، سفارش مواد انجام شود. البته کارخانجات معمولا در هر مرتبه سفارش مواد، برای تولیدات دو تا سه سال خود، ماده را تهیه می‌نماید. هنگامی که تمامی مواد اولیه موجود باشد، کار تولید را می‌توان شروع کرد. تولید، با توجه به خصوصیات فیزیکی و شیمیایی ماده موثره و مواد جانبی و همچنین شکل دارویی که باید تولید شود، می‌تواند به روشهای گوناگون و با دستگاههای متفاوتی صورت پذیرد. به همین علت کارخانجات به بخشهای کوچکتری تقسیم می‌شوند و هر بخش مسئول تهیه یک نوع فرآورده است. مثل بخشهای قرص، کپسول، شربت، محلولهای تزریقی، کرم و پماد، آمپول و ... .

داروسازی بالینی

داروسازی بالینی یکی از شاخه‌های داروسازی است که در ایران از رشته‌های تخصصی داروسازی محسوب می‌شود و بیشتر در زمینه مشاوره دارویی برای پزشکان فعالیت دارد. پزشکان متخصص می‌توانند پاسخ سوالات تخصصی دارویی خود را از داروسازان بالینی دریافت کنند. این رشته نیز مانند رشته پزشکی به زیر شاخه‌های متعدد از قبیل کودکان، عفونی، داخلی، مراقبتهای ویژه و غیره تقسیم می‌شود. امروزه در دنیا به تعداد تخصصهای پزشکی موجود، تخصصهای داروسازی بالینی به وجود آمده است. هدف از این رشته "مصرف بهینه دارو" یا به عبارتی جایگزین نمودن داروهای تجویز شده با داروهای بهتر، کاهش مصرف اقلام دارویی، تغییر مقادیر مصرف دارو (کم یا زیاد کردن مقدار مصرف دارو) می‌باشد. مصرف بهینه فقط کم مصرف کردن نیست بلکه درست مصرف کردن است.

برخی از وظایف این گروه از متخصصین عبارتند از: بررسی تاریخچه دارویی بیمار، نظارت بر
مصرف صحیح دارو توسط بیمار، بررسی عوارض جانبی داروها و گزارش آنها، پیگیری غلظتهای دارویی در بیماران برای جلوگیری از مسمومیتها، دستیابی به دوز صحیح درمانی (پایش) و کم کردن مدت بستری شدن بیماران و ارائه مشاوره دارویی به پزشکان.

داروسازی رشته‌ای بالینی است، زیرا داروساز با بیمار سروکار دارد و آخرین حلقه زنجیره درمانی است. داروخانه محلی است که در آنجا داروساز می‌تواند اطلاعات لازم را در اختیار بیمار قرار دهد تا با مصرف صحیح دارو به نتیجه مطلوب درمانی دست یابد. از همین رو، یکی از اهداف گروه داروسازی در دراز مدت این است که دوره عمومی داروسازی را به سمت داروسازی بالینی سوق دهد تا داروسازانی که به مردم خدمات دارویی ارائه می‌دهند، کارآیی لازم برای پاسخگویی به سوالات بالینی بیماران را داشته باشند و در ضمن بتوانند با پزشکان ارتباط بهتری برقرار کنند و تبادل نظر نزدیکتری با پزشکان و سایر حرف پزشکی داشته باشند. اینها همه، با تغییر در آموزش داروسازی مقدور خواهد بود. در برنامه‌ریزی آموزش داروسازی، که دو سال گذشته مورد بازنگری قرار گرفته است، آموزش موادی تحت عنوان "داروسازی جامعه‌نگر" منظور شده است که در آینده به اجرا در خواهد آمد.

داروساز بالینی می‌تواند خدمات بسیاری در سطح بیمارستانها ارائه دهد. در حال حاضر در کشور ما در برخی از بیمارستانهای تهران از جمله بیمارستان دکتر شریعتی، بیمارستان روزبه و تا حدودی در بیمارستان امام خمینی این خدمات با همکاری پزشکان و داروسازان ارائه می‌شوند.
مشکل داروسازی در کشور ما عدم توسعه داروسازی بیمارستانی است. داروخانه‌ها، بیشتر شبیه انبار دارویی هستند و بیمارستانها برای ارائه خدمات دارویی در داروخانه‌هایشان سرمایه‌گذاری نکرده‌اند، در نتیجه این موضوع در ارائه خدمات بالینی اثر منفی به جای گذاشته است، زیرا برای داشتن خدمات دارویی بالینی خوب، ناچار به داشتن داروخانه بیمارستانی خوب و همچنین داروساز بیمارستانی هستیم. قابل ذکر است که با سرمایه گذاری روی داروسازی بالینی و داروسازی بیمارستانی به دلیل کاهش مدت بستری بیمار در بیمارستان، بازگشت نیروی کار به جامعه، و مصرف بهینه دارو و کاهش هزینه‌های دارویی، در کل هزینه‌های درمانی کاسته خواهد شد.

تاریخچه داروسازی در ایران

  • در سال 1335 رشته داروسازی از دانشکده پزشکی، داروسازی دندانپزشکی، داروسازی و دندانپزشکی جدا شد و به صورت رشته ای مستقل در رئیس این دانشکده دکتر مهدی نامدار بود.
  • از سال 1342 به بعد نظام آموزش داروسازی که از نظام فرانسوی اقتباس شده بود به نظام آمریکایی تبدیل شد و از سال تحصیلی 1343-1342 دروس این رشته به صورت واحدهای درسی ارائه گردیدند.
  • از سال 1350 به بعد دوره تحصیلی در دانشکده‌های داروسازی به صورت 6 سال پیوسته تصویب شد که به فارغ التحصیلان پس از گذراندن پایان نامه تحقیقاتی درجه دکترای داروسازی داده میشود.


 

راههای تجویز دارو

داروها ممکن است از راههای مختلفی که در زیر گفته شده است تجویز شود.
از راه زیرزبانی: قرص و یا قطره
از راه رکتوم یا واژن: شیاف ، محلول
از راه استمعال موضعی: مالیدنی، قطره (چشم و گوش و بینی)
از راه استشناقی: (اسپری، اینهالر و …)

بیشتر داروها را پزشک پس از شنیدن شرح حال بیماران از زبان خود بیمار و معاینه او، تجویز می‌شود، و برخی داروها نیز هستند که بدون نیاز به نسخة پزشک در اختیار بیماران گذارده می‌شوند مانند برخی مسکنها (مانند استامینوفن، …) و
ویتامینها و بعضی شربتهای سرفه، قابل ذکر است که بیمارانی که داروها را بدون نسخه پزشک خریداری می‌نمایند اطلاع درستی از آنها ندارند و چه بسا دارویی را نابجا به کار برند و یا به علت ندانستن اثر جانبی آن دستخوش عوارض ناگواری شوند، بنابراین نباید خودسرانه و بدون مشورت با پزشک دارو مصرف کرد یا داروی خود را به دیگران توصیه کرد. لازم به ذکر است پس از مطالعه این کیف و پی بردن به اثرهای مفید درمانی و اثرهای سوء جانبی داروها، مجاز نیستند که بر اساس این اطلاعات دارویی که بر اساس این اطلاعات دارویی برای خود و دیگران تجویز کنند.منبع:دانشنامه



:: موضوعات مرتبط: علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 917
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : جمعه 24 تير 1390 | نظرات ()